شکست امپراتوری عثمانی توسط نادرشاه افشار

ساخت وبلاگ

توپال عثمان در دوازده سپتامبر خبر یافت که سپهسالار ایران با سپاهی نیرومندتر از سپاه اول، به قصد جنگ دوم به سوی او می آید. وی به زودی تا حد مقدور سپاهیان عثمانی را جمع آوری نمود، و چون از رسیدن قوای موعود قسطنطنیه در موقع لزوم مأیوس شد، به اعراب مجاور ــ که در نبرد پیشین بدو خدمت کرده بودند ــ متوجه گردید. اعراب بیست هزار تن به لشکریان ترک بیفزودند. پاشای سوریه که دوست صمیمی و مخلص «توپال عثمان پاشا» بود، در محل حکومت خود در بسیج نیروهای جدید به نفع او تلاشها می نمود. سوریه که سابق دولت نیرومندی بود و می توانست لشکرهایی مرکب از ششصد هزار نفر فراهم آورد، از آغاز سلطه عثمانیان رو به ویرانی نهاده بود. پاشای آن ایالت پس از سعی و کوشش زیاد به زحمت توانست دوازده هزار پیاده و کمی سواره نظام جمع آوری کند. چنین لشکری برای چپاول کاروانان بیشتر مناسب بود تا برای جنگیدن با قدمهای استوار در نبردی که به صفوف منظم آراسته باشد.

توپال عثمان پادگان های موصل و دیاربکر را نیز احضار نموده بود و به قصد اطمینان خاطر از حرکت آنها، خود تا جلگه ارونیه (؟) واقع در بالای بغداد که با این شهر سه روزه راه مسافت دارد، به جلو آنان شتافت. در همین محل عساکر ترک به هم پیوستند و تعداد سپاهیان به یکصدهزار تن رسید. سرعسکر در جلگه به انتظار رسیدن دشمن اردو زد و برای این که از تأخیر حرکت ایرانیان استفاده کند و اردوی خود را مستحکم تر سازد، «پولاد، پاشای موصل» را با شش هزار تن از سربازان سوریه مأمور اشغال تنگه مندلی ــ که یک روز راه با ارونیه فاصله داشت ــ نمود.

سپاه ایران که از همدان حرکت کرده بود، برای ورود به اراضی ترک ناگزیر بود از این تنگه عبور کند. پولاد پیش از ایرانیان وارد این تنگه شد، ولی به جهت غفلت از مستحکم ساختن موضع خود یا به علت غافلگیرشدن ناگهانی و یا به احتمال اینکه مقاومت در برابر لشکری کامل را غیرمقدور دید، هنگام رسیدن بیست هزار افغان ــ که طهماسبقلی خان نیز آنان را برای اشغال تنگه فرستاده بود ــ بی آنکه مبادرت به نبرد کند، عقب نشینی کرد و با اینکه تقریبا تمام افراد خود را از معرکه نجات داد، ساز و برگ و بنه اردویش را بر جای گذاشت. چون به حال هزیمت به پیش توپال عثمان رسید، سردار ترک سخت برآشفت و به جرم اینکه کمترین مقاومتی در برابر دشمن از خود نشان نداده بود، می خواست در همان لحظه محکوم به مرگش کند. جمعی از متعینان به پایش افتاده، استدعای بخشش از مقام فرماندهی کل قوا نمودند و خدمات شایان و رشادت های بی مانند او را در نبرد نوزده ژوئیه یادآور شدند. عاقبت سرعسکر تسلیم نظر آنان شد، ولی برای حفظ انضباط نظامی، پاشا را از درجه امیرلشکری به درجه افسر جزء پایین آورد و ارتقای مجدد او را منوط به ابراز لیاقت بعدی نمود.

سپاهیان ایران هزیمتیان را از نزدیک پی گیری، و چند سرباز عقبدار را اسیر کردند و به وسیله آنان خبردار شدند که قسمت اعظم عساکر عثمانی در فاصله چند لیو اردو زده است. طهماسبقلی خان با زرنگی و چابکی بی آنکه کمترین وقت استراحت برای سپاهیان باقی گذارد، آنها را یکراست به دشمن رساند و عصر همانروز به مقابله ترکها شتافت. آن گاه اردو زده، به سربازان فرمان استراحت داد. و خود، تمام شب را وقف صدور دستورات و تدارکات حمله بامداد دیگر ساخت. باید دانست که هنگام رسیدن، طهماسبقلی خان هنوز برای اکتشاف مواضع دشمن وقت داشت. وی با پرداختن به نظم و نسق امور سپاه از این فرصت نیز استفاده نمود. به فراست دریافت که اردویش در وضع بهتری مستقر شده است: ایرانیان در جهت خاور موضع گرفته بودند و هنگام روز، خورشید از پشت آنان تابش می کرد، و بر عکس، چون عثمانی ها در جانب باختر مستقر شده بودند، نور آفتاب به چشمان آنان می افتاد. نادر به قصد از دست ندادن این فرصت، آغاز کارزار را به سپیده دمان موکول ساخت. به نظرش می رسید آن گاه که آفتاب اشعه خود را به طور افقی به زمین پخش می نماید، نور آن به چشمان ترکها بتابد و آنها را خیره کند و در نتیجه به زحمت وجود دشمن مهاجم را تشخیص دهند و در همان حمله نخستین مضطرب شده، آشفته و سراسیمه از خود دفاع کنند.

 این نبرد بزرگ و مشهور که برای عثمانی ها به بهای مجموع فتوحاتشان (اشغالگری شان) در ایران تمام شد، و نادرقلی خان افشار را در ردیف بهترین جهانگشایان قرار داد، در بیست و شش سپتامبر به وقوع پیوست. سپهسالار ایران خود جنگ را در طلوع خورشید آغاز کرد و در رأس بیست هزار تن از بهترین لشکریانش به جلودار ترکها تاخت. این حمله چنان شدید و ناگهانی بود که همه افواج جلودار را از جای برکند و بساط صفوف جبهه را درهم نوردید. نادر با مجموع لشکرش به قلب سپاه ترک هجوم آورد. جنگی بس سخت و خونین درگرفت. وی در هر جا، حتی در گیر و دار و هنگامه جنگ تن به تن، حاضر بود و با صدای رعدآسا و سرمشق سلحشوری خود، سربازان را تهییج و تشجیع می نمود، و افواج تازه نفس را به ضعیف ترین نقاط جبهه دشمن سوق می داد، و در هر سو مانند سرباز ساده ای می جنگید. ناگهان گلوله ای بر رانش اصابت کرد که چندان اهمیتی نداشت و فقط خراشی در گوشت تولید نمود. نادر چنان سرگرم معرکه کارزار بود که در لحظه اصابت چیزی احساس نکرد. اسبش در همان لحظه کشته شد و بی درنگ بر اسبی دیگر برنشست. این بار با روحیه ای قوی تر از پیش فرمان می داد. عاقبت سپاه عثمانی، پس از آنکه به شدت از خود دفاع کرد، پیش تر از قسمت های دیگر از هم پاشیده شد و ترکها هزیمت آغاز کردند و نظم سپاه به هم خورد.

 توپال عثمان پاشا چون وضع را بدین منوال دید، آنچه را که می توان از سردار دلاوری انتظار داشت، به جای آورد. چندین بار عساکر خود را برگرداند و از نو شروع به جنگ نمود. اما ایرانیان بر آنان برتری داشتند و پیاپی شکست شان می دادند، و عاقبت نیز همه را منهزم نمودند. سرعسکر چون از جمع آوری مکرر و بیهوده سپاهیان خود به ستوه آمد، با غم و اندوهی که در چهره اش موج می زد، بر پریشانی سپاه ترک نظر انداخت و آنگاه بر اسبی نشسته، در رأس ینی چری های سلحشور، خود را به هنگامه و گیر و دار نبرد رساند. پاشای عثمانی مدتی برای نیل به پیروزی تلاش نمود، تا اینکه دو گلوله در یک آن، به تن اش اصابت کرده، او را مرده از اسب به زیر انداخت. این نمایش شوم و نکبت بار، شکست قطعی عساکر عثمانی را به آخر رساند. افواجی که در نزدیکی او می جنگیدند، پس از مقاومت ضعیف و مختصری، همه به هلاکت رسیدند و بقیه پشت برگردانیدند. سایرین نیز از سرمشق آنان پیروی نموده، هزیمت پیش گرفتند.

 ایرانیان که خود را در آستانه پیروزی می دیدند، به شدت به دنبال فراریان تاختند و سرانجام در ظرف چند ساعت روی جلگه از اجساد کشتگان پوشیده شد. اعرابی که در بین لشکریان ترک بودند، نیز، در حین جنگ فرار را بر قرار ترجیح دادند، اما افغانانی که مأمور تعقیب بودند، راه را بر آنان بستند. فراریان عرب که خود را از هر سو در محاصره می دیدند، به زانو درآمده، با پیشنهاد خدمت در سپاه ایران خواستار آن شدند که از کشتن آنها صرفنظر شود، اما طهماسبقلی خان که تشنه انتقام خیانت نوزده ژوئیه بود، شش ساعت با اعراب مصاف داد و سپس فرمان قتل عام این قوم را در معرکه نبرد صادر نمود.

 در بین کشتگان و دستگیرشدگان، بسیاری از پاشاها و متعینان دیده می شدند. قاضی عسکر هم که در بین اسرا بود، به عرض طهماسبقلی خان رساند که سردار ترک در نزد وی کشته شده است. آن گاه او را به میدان نبرد راهنمایی کرد تا در پیدا کردن جسد آن مرد کمک کند. طهماسبقلی خان پس از ادای احترام شایسته به جسد سرعسکر ترک، نعش او را در همان تخت روانی که با آن به جنگ آمده بود، به بغداد فرستاد تا ترکها نیز در تشییع جنازه وی احترامات لازمه را به جای آورند.

 

از صفحات 119 تا 124 کتاب: «تاریخ نادرشاه». اثر آندره دو کلوستر (کشیش و مبلغ یسوعی از اهالی ایونی)، ترجمه دکتر محمدباقر امیرخانی، کتابفروشی سروش، تبریز، 1346 شمسی.

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 17:27  توسط خلیل محمدی  | 
راوندی...
ما را در سایت راوندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : holybible بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:17