چنگیز در بخارا

ساخت وبلاگ

و روز دیگر را که صحرا از عکس خرشید طشتی نمود پر از خون، دروازه بگشادند و در نفار و مکاوحت بربستند و ائمه و معارف شهر بخارا بنزدیک چنگزخان رفتند و چنگزخان بمطالعۀ حصار و شهر در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد. و پسر او تولی پیاده شد و بر بالای منبر برآمد. و چنگزخان پرسید که سرای سلطانست؟ گفتند: خانۀ یزدانست. او نیز از اسب فرو آمد و بر دو سه پایۀ منبر برآمد، و فرمود که صحرا از علف خالی است، اسبانرا شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود، گشاده کردند و غله می کشیدند و صنادیق مصاحف بمیان صحن مسجد می آوردند و مصاحف را در دست و پای می انداختند، و صندوقها را آخُر اسبان می ساخت، و کاسات نبیذ پیاپی کرده و مغنیات شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می کردند و مغولان بر اصول غنای خویش آوازها برکشیده و ائمه و مشایخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طویلۀ آخُر سالاران بمحافظت ستوران قیام نموده و امتثال حکم آن قوم را التزام کرده.

بعد از یک دو ساعت چنگزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند، روان می شدند و اوراق قران در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته. در این حالت امیر امام جلال الدین علی بن الحسن الرَندی که مقدم و مقتدای سادات ماوراء النهر بود، و در زهد و ورع مشارالیه، روی بامام عالم رکن الدین امام زاده که از افاضل علمای عالم بود، طیب الله مرقدهما، آورد و گفت: مولانا ! چه حالتست؟ این که می بینم ببیداریست یا رب یا بخواب؟ گفت: «خاموش باش! باد بی نیازی خداوند است که می وزد. سامان سخن گفتن نیست.»

 

از: تاریخ جهانگشای جوینی

راوندی...
ما را در سایت راوندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : holybible بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:52