چه موجوداتی بر این مملکت فرمان رانده اند

ساخت وبلاگ

میرزا ابوطالب فرخ خان امین الدوله غفاری کاشی (عاقد قرارداد هزار و هشتصد و پنجاه و هفت پاریس؛ که طی آن هرات ــ افغانستان ــ از دست ایران رفت) اصل و نسبی مکتوم دارد. در آغاز نوجوانی خلقی داشت طیب الادا و خلقی کالبدر اذا بدا. با چنین حسن و جمالی فتحعلی شاه او را دید و پسندید و در جرگه غلام بچگان خود درآورد. ابوطالب برای شاه پیمانه می ریخت و قلیان می آورد. میرزا ابوالقاسم خان قائم مقام فراهانی قطعه ای درباره ابوطالب چنین نگاشته است: «معقول کاری، روزگاری داشتیم؛ هر وقت که از خدمات دولتی خسته می شدیم، در سالاریه سرگرم بازی شطرنج بودیم، و چون از حرکات فیل و فرزین و رخ ملال حاصل شدی، به غنج و دلال فرخ [ابوطالب] واصل شدمی. چه فرخ لبی رنگین تر از لاله، دلی سنگین تر از مرمر، بهشت نعیم، ید بیضای کلیم، کلاله مو، لاله رو، ابرو کمند، بالا بلند، تذرو خرام، شیرین کلام، گل بدن، جادو سخن، نازک میان، سهام مژگان، قندین لب، ماه غبغب، روشن ضمیر، خرما ک...، پرمایه، فندق خایه:

نهاده زلف خود را در دکانی

به هر موئی نهاده نرخ جانی

بلا و فتنه چاووشان راهش

اجل فرمانده چشم سیاهش

اما به مقتضای سیرت بدل از صورت این صنف، فرخ نسبت به قائم مقام از در بی مهری و مخالفت برآمد [به عبارت دیگر به او تمکین نکرد!]، درباره اش این طور سرود:

او و من هر دو به هم نازیم و ناز من به اوست

او به ... خویش نازد، من به ... شهریار

تا اینکه نوجوانی ابوطالب سپری و بازار حسنش دمری گردید. در این موقع فتحعلی شاه او را نزد عباس میرزا نایب السلطنه فرستاد و نوشت: «فرخ خان ساقی خودمان را که ریشش درآمده بود، برای پیشخدمتی شما فرستادیم.»

نامه فتحعلی شاه در پست خانه مبارکه مفقود شد و در زمان ناصرالدین شاه یکی از نوکران اقبال الدوله که سواد زیادی نداشت، نامه را در پشت قفسه ای که شکایات رسیده از ولایات را در آن بایگانی می کردند، پیدا کرد و بلافاصله آن را به اقبال الدوله رسانید. اقبال الدوله نیز در روز پنجشنبه نوزدهم جمادی الثانی هزار و سیصد و پنج برای اعلیحضرت «دو نفر بچه کاشی هدیه» برد و «لباس های مضحک تن آنها کرده بود. خیلی خنده داشت. تمام اوقات همایونی امروز صرف آنها بود»

از قرار معلوم به طریقی که برای راقم ناروشن است، اعتمادالسلطنه به متن نوشته قائم مقام دسترسی پیدا کرد. البته ممکن است آن همه جوشی که برای ایجاد «اداره سانسور» می زد، نتیجه داده باشد. (قسمت بولد شده از یادداشت دکتر احمد سیف در وبلاگ شخصی اش به تاریخ چهارشنبه 27 اردیبهشت ماه 1396 هجری شمسی).

 

حسن وثوق (وثوق الدوله) عین عبارت نامه ای را که فتحعلی شاه به عباس میرزا نوشته، و به گفته وی، اصل نامه که به خط میرزا مریم (زنی که منشی حضور شاه بوده است) در نزد او موجود است، این طور شرح می دهد: «فرزند جانم! غلام بچه های ما رفته رفته بزرگ شده اند و دیگر مناسب این خدمت نیستند. باید مقداری غلام بچه های خوشگل و قشنگ هر چه زودتر تدارک دیده، بفرستی. از کارهای تو هم خیلی خوشوقتم. همه حسابی است، و خیلی هم حسابی است، و کاملا حسابی است، و حسابی حسابی است.»

ابوطالب در دستگاه پوسیده «کوپک اوغلی» ها روز به روز ارجمندتر شد؛ فرخ خان شد؛ امین الملک شد؛ امین الدوله شد؛ سفیر شد؛ تا بالاخره نیش کثیف خود را بر جان ملت زد و پیمان ننگین پاریس (هزار و هشتصد و پنجاه و هفت میلادی = هزار و دویست و هفتاد و سه هجری قمری) را با انگلیس ها بست. یعنی افغانستان و هرات را از پیکر ایران جدا کرد و به انگلستان بخشید. او همچنین امتیاز سیم تلگراف خانقین ــ تهران را از شاه برای انگلستان گرفت و در سال عقد پیمان یاد شده (همان عهدنامه پاریس) در همان شهر، به لژ فراماسونی گراند اوریان [شرق بزرگ] پیوست.

 

نتیجه نهایی: افغانستان، با سیاست انگلستان، در نتیجه حکمرانی سلاطین هرزه و نالایق، و درباریان فاسد، و به دست یک بچه مزلف خراب از ایران جدا شد.

 


برچسب‌ها: عهدنامه پاریس ــ جدایی هرات ــ عهد ناصری
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:17  توسط خلیل محمدی  | 
راوندی...
ما را در سایت راوندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : holybible بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:17